۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

همیشه همه چیز شوخی نیست....!!

تنها پشیمانی است که هنوز مرا ترک نکرده است
دوباره من تنها مانده ام اما اینبار به همراه پشیمانی واحساس حاصل از آن که شاید بهترین نامش خستگی مفرط از این روز های بی سرانجام باشد.
فکر می کنم کاش میشد مثل فصه ی آه من همون مرد در به در و آواره بودم که کل شهر رو برای رسیدن به آرزوش زیر پا گذاشته که وقتی از همه ی دنیا از همه ی عالم و آدم میبرم
بروم وبه یک درخت تکیه بدهم و
آهی از عمیق ترین لایه های ناشناخته ی وجودم بکشم
و همان لحظه از ناکجا آباد مرد کوچک اندام بد قیافه ای پدیدار شود و به من بگوید اسم من آه هست
و من از پشت آن چهره ی تیره احساس کنم که سال های سال است که منتظرفرا رسیدن این لحظه بودم تا او بیاید و مرا نجات دهد
من نترسم از او و آه به من بگوید:من آه تو هستم...من تورا به آرزویت خواهم رسان در لحظه ی غروب آفتاب....آرزو کن...!!
.
.
.
 من آرزو می کردم که ای کاش میشد به 10سال پیش بازگشت
ده سال پیش اما نه به آن سادگی و لطافت بلکه با همین تجربه و آبدیدگی امروزم
با همین تجربه ی سنگین که امروز به خوبی میدانم:
در این دنیا بعض چیز ها شوخی نیست

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

خستگی

دارم چت می کنم با کسی که نمیدونم کیه
دلم تنگه برای چیزی که نمیدونم چیه
آواتار یکی از دوستام مردیه که رو گونه هاش از چشماش خون ریخته
و سینه چپش هم خونیه
خودش میگه این مرد نمیدونم چی چیه که نماد مرد کامله و اینجور چیزا
من به مرد کاملش کاری ندارم
فقط همین گونه ها و قلب خونیش چشممو گرفته
قلب خونی...
چرا باید از قلب خونی حرف بزنم وقتی قلبم نشکسته؟
فقط دلم تنگ شده
کاش میشد درس بخونم
کاش....
کاش میشد....
خستم
نمیدونم از1شبانه روز بیخوابی یا از قلبی که حتی یک ترک هم برنداشته؟

۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

نمیدونم شاعر این شعر کیه

در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست 
خوشا به حال كلاغان قیل وقال پرست 
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
برای این همه ناباور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگ های مردابی
چگونه رقص كند ماهی زلال پرست
رسیده ها چه غریب ورنجیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ كال پرست 
رسیده ام به كمالی كه جز اناالحق نیست 
كمال دار برای من كمال پرست 
هنوز زنده ام وزنده بودنم خاری است 
به تنگ چشمی مردم زوال پرست
 دوستایی که فکر می کنم دوستم هستن اماحتی من رو نمیشناسن و من هم هرگز اونارو نشناختم
غریبه هایی که با من خیلی غریبن اما انگار سال های سال است که چشماشون حمایت گر منه
دلم برای اون غریبه های آشنایی تنگ شده که یه روزی با من آشنا ی آشنا بودن و به محض اینکه به آشناترین مرحله ی قلب من رسیدن...
من فهمیدم که در تمام این مدت نه من اون هارو میشناختم و نه اون ها منو....

۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

یه غریبه هرچی باشه یه غریبه


با هر نگات چشات واسم غریبه
با هر تپش قلبم میگه فریبه

این روزا بزرگ ترین مشخصه ی من همی این شده :)
خیلی بزرگ شدم
دیگه خل بازی در نمیارم
الکی نمیخندم
الکی گریه نمیکنم
الکی احساس عذاب وجدان نمیکنم
خیلی بزرگ شدم
دیگه تا یکی تحویلم میگیره جو زده نمیشم
دیگه الکی الکی فقط به خاطر یه نگاه پاک عاشق نمیشم
حتی برای اینکه روزام رو قشنگ تر کنم برای خوندن طالع بینی ها له له نمیزنم
این روزا تنها واکنشم همینه :)
خیلی بزرگ شدم
 هر اتفاق خوب و بدی میفته من فقط همین رو براش دارم
:)

:)

:)

:)

پ.ن: یه غریبه هرچی باشه یه غریبه

دختری که نمیدونه کجای کاره...

میدونم قبلا این حرف رو هزار بار به خودم زدم
و باور کن که نمیخوام یه جا گشادی ککنم
اما جدی فلسفش چیه که هروقت احساس میکنی حالا دیگه همه چیز رو درک کردی و ته ته یه خطی هستی یه مدت بعدش میفهمی نه بابا...تازه اول اون جاده هم نیستی
من و تو و خیابون....من و تنهایی و  خیابون....تو و یه آدم جدید و خیابون....من و خیال تو و خیابون....کمی بعد....تو و یه آدم جدید و خیابون...من و یه آدم جدید و خیابون...
جدا از این مسئله که چه کرد با ما خیابون....
می بینی از اون روزا هیچی نمونده برامون؟
ما فکر میکردیم این دیگه ته عشقه
حالا میبینم...تو هم میبینی....ما حتی اول دوست داشتن هم نبودیم...!!
معلوم نیست کجای کارم

مثل خیلی دیگه از وقتا که نمیفهمم دور و برم چه اتفاقی در حال افتادنه الان هم نمیدونم دقیقا چی میخوام....چی شده...یا حتی الان از زندگیم چی میخوام...........
فقط میدونم تو که یه روزی تنها خواستم بودی الان آخرین چیزی هستی که میخوام
پ.ن : حالم از متن عاشقانه به هم میخوره
پ.ن2:دوستای جدید پیدا کردم....!!!
پ.ن 3 :اون تیکه من و یه آدم جدید و خیابون خالی بندی بود!!:d
میدونم قبلا این حرف رو هزار بار به خودم زدم
و باور کن که نمیخوام یه جا گشادی ککنم
اما جدی فلسفش چیه که هروقت احساس میکنی حالا دیگه همه چیز رو درک کردی و ته ته یه خطی هستی یه مدت بعدش میفهمی نه بابا...تازه اول اون جاده هم نیستی
من و تو و خیابون....من و تنهایی و  خیابون....تو و یه آدم جدید و خیابون....من و خیال تو و خیابون....کمی بعد....تو و یه آدم جدید و خیابون...من و یه آدم جدید و خیابون...
جدا از این مسئله که چه کرد با ما خیابون....
می بینی از اون روزا هیچی نمونده برامون؟
ما فکر میکردیم این دیگه ته عشقه
حالا میبینم...تو هم میبینی....ما حتی اول دوست داشتن هم نبودیم...!!
معلوم نیست کجای کارم

مثل خیلی دیگه از وقتا که نمیفهمم دور و برم چه اتفاقی در حال افتادنه الان هم نمیدونم دقیقا چی میخوام....چی شده...یا حتی الان از زندگیم چی میخوام...........
فقط میدونم تو که یه روزی تنها خواستم بودی الان آخرین چیزی هستی که میخوام
پ.ن : حالم از متن عاشقانه به هم میخوره
پ.ن2:دوستای جدید پیدا کردم....!!!
پ.ن 3 :اون تیکه من و یه آدم جدید و خیابون خالی بندی بود!!:d

دختری که نمیدونه کجای کاره...

میدونم قبلا این حرف رو هزار بار به خودم زدم
و باور کن که نمیخوام یه جا گشادی ککنم
اما جدی فلسفش چیه که هروقت احساس میکنی حالا دیگه همه چیز رو درک کردی و ته ته یه خطی هستی یه مدت بعدش میفهمی نه بابا...تازه اول اون جاده هم نیستی
من و تو و خیابون....من و تنهایی و  خیابون....تو و یه آدم جدید و خیابون....من و خیال تو و خیابون....کمی بعد....تو و یه آدم جدید و خیابون...من و یه آدم جدید و خیابون...
جدا از این مسئله که چه کرد با ما خیابون....
می بینی از اون روزا هیچی نمونده برامون؟
ما فکر میکردیم این دیگه ته عشقه
حالا میبینم...تو هم میبینی....ما حتی اول دوست داشتن هم نبودیم...!!
معلوم نیست کجای کارم

مثل خیلی دیگه از وقتا که نمیفهمم دور و برم چه اتفاقی در حال افتادنه الان هم نمیدونم دقیقا چی میخوام....چی شده...یا حتی الان از زندگیم چی میخوام...........
فقط میدونم تو که یه روزی تنها خواستم بودی الان آخرین چیزی هستی که میخوام

پ.ن : حالم از متن عاشقانه به هم میخوره
پ.ن2:دوستای جدید پیدا کردم....!!!
پ.ن 3 :اون تیکه من و یه آدم جدید و خیابون خالی بندی بود!!:d

no one knows about persian cats

I've been there alone ,I've been there with you
Believe me out there, there's a jungle
Together or alone....
Together or alone...

People are looking for a way to survive
But we are just looking for a shortcut
together or alone....
together or alone...

Nobody knows me
nobody feels me
nobody knows me
nobody needs me

Human jungle rules our lives
say hello to a bitter life
No way out
No way out
No way out

We travel the world, we gather in peace
believe me out there, theres a jungle
Together or alone....
Together or alone....

People are people dont waste your time
but im just getting closer to a place to leave
Together or alone....
Together or alone....

Nobody knows me
nobody feels me
nobody knows me
nobody needs me
 

ماه کامل


دیشب ماه کامل بود
امشب فقط به اندازه ی یک شب از کمال ماه کم شد....امشب مثل خیلی شبهای دیگه تنها هستم
فقط با این تفاوت که یاد کگرفتم از تنهایی نترسم
.
.
.
«شما فکر می کنیدکه می فهمید.در هر لحظه ای که احساس کردید همه چیز رو فهمیدید،بدونید که هنوز هیچی رو نفهمیدید!!»»
«خانم عزیز الهی!!»

این جمل رو اخرای سال تحصیلی دبیر فیزیکمون گفت.اون موقع با خودم گفتم چه جمله ی قشنگی.ازاین جمله ها که کتابای جورج اورل ازش پره
بعدش سر امتحان فیزیک و تا قسمتی ریاضی دیدم عجب جمله ی  صادق و پر مفهومی
حالا میبینم در نه تنها در زمینه ی فیزیک و ریاضی
بلکه در تمامی زمینه های بشری؛ما فقط فکر می کنیم که میفهمیم و در واقع حتی یه ذره هم.....(نهفمیدیم!)
عالمی که توش هیچی نفهمی و فکر کنی همه چیز رو فهمیدی خیلی عالم خوش و باحالیه ولی عالمی که توش هم هیچی نفهمی و هم بدونی هیچی نمیفهمی زیاد حال نمیده
میشه گفت اصلا حال نمیده
با این اوصاف زندگی من که بهم خیلی حال میده
به غیر از دوری دوستان که....
بدون اون ها هم باید زندگی بهم حال بده d:
پ.ن:فکر کنم 3روزه که با هیچ کس چت نکردم.اعتیادم خود به خود در حل ترک شدنه چون یادمه موقع امتحانا تا روزی 1 ساعت نمیچتیدم نمیشد درس بخونم
پ.ن2:روزی یک ساعت خیلی مبالغه است
پ.ن3:اگه بخوام به این جور اراجیف مثل دوتا پ.ن بالا ادامه بدم تا صبح میتونم بنویسم و خیلی هم دلم میخواد این کار رو بکنم اما هنوزامید دارم که غیر از خودم یکی دیگه هم به این وبلاگ سر بزنه برای همین سعی دارم زیادم خزش نکنم.در همین حد که طرف خندش بگیره کافیه.دیگه نیازی نیست حالش به هم بخوره p:

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

آرزو....

من نمی دانم فلسفه ی این همه اشتباه در زندگی ام چه بود
جز اینکه من یک دختر بچه ی نابالغ بودم که در مسیر بلوغ اشتباهات جبران ناپذیر را مدام پشت سر هم
چه یکبار، چه دوبار و چه هزاران بار
تکرار کردم
حالا بعد از سال ها شاید این اولین باراست که  دلیل گزیدن پر اضطراب لب هایم چیزی جز ترس از اشتباهم یا نتیجه ی اشتباه خودم باشد
بعد از سال ها من نه برای دل شکسته ام ناراحتم
نه برای کبودی های  بازو و گونه ام
نه برای دختر همسایه که صدای ناله هایش تمام ساخمان را پر کرده
و نه برای دختر 14 ساله ای که با چشم های بیروح و لب های سرخ سرخ سر خیابان منتظر یک ماشین و  یک راننده ی هرزه است
حتی بر این چک های لعنتی هم که هرگز پاس نمیشوند ناراحت نیستم
شاید برای این دل های مرده ی اطرافم باشد اما نه تمام آن
این بار برای اولین بار است که ناراحتم
تنها ، برای چشم های اشک آلود و لب های لرزان پیرزن مفروطی که این روزها تنها آرزویش، زود تر رسیدن مرگ است...