۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

یه غریبه هرچی باشه یه غریبه


با هر نگات چشات واسم غریبه
با هر تپش قلبم میگه فریبه

این روزا بزرگ ترین مشخصه ی من همی این شده :)
خیلی بزرگ شدم
دیگه خل بازی در نمیارم
الکی نمیخندم
الکی گریه نمیکنم
الکی احساس عذاب وجدان نمیکنم
خیلی بزرگ شدم
دیگه تا یکی تحویلم میگیره جو زده نمیشم
دیگه الکی الکی فقط به خاطر یه نگاه پاک عاشق نمیشم
حتی برای اینکه روزام رو قشنگ تر کنم برای خوندن طالع بینی ها له له نمیزنم
این روزا تنها واکنشم همینه :)
خیلی بزرگ شدم
 هر اتفاق خوب و بدی میفته من فقط همین رو براش دارم
:)

:)

:)

:)

پ.ن: یه غریبه هرچی باشه یه غریبه

دختری که نمیدونه کجای کاره...

میدونم قبلا این حرف رو هزار بار به خودم زدم
و باور کن که نمیخوام یه جا گشادی ککنم
اما جدی فلسفش چیه که هروقت احساس میکنی حالا دیگه همه چیز رو درک کردی و ته ته یه خطی هستی یه مدت بعدش میفهمی نه بابا...تازه اول اون جاده هم نیستی
من و تو و خیابون....من و تنهایی و  خیابون....تو و یه آدم جدید و خیابون....من و خیال تو و خیابون....کمی بعد....تو و یه آدم جدید و خیابون...من و یه آدم جدید و خیابون...
جدا از این مسئله که چه کرد با ما خیابون....
می بینی از اون روزا هیچی نمونده برامون؟
ما فکر میکردیم این دیگه ته عشقه
حالا میبینم...تو هم میبینی....ما حتی اول دوست داشتن هم نبودیم...!!
معلوم نیست کجای کارم

مثل خیلی دیگه از وقتا که نمیفهمم دور و برم چه اتفاقی در حال افتادنه الان هم نمیدونم دقیقا چی میخوام....چی شده...یا حتی الان از زندگیم چی میخوام...........
فقط میدونم تو که یه روزی تنها خواستم بودی الان آخرین چیزی هستی که میخوام
پ.ن : حالم از متن عاشقانه به هم میخوره
پ.ن2:دوستای جدید پیدا کردم....!!!
پ.ن 3 :اون تیکه من و یه آدم جدید و خیابون خالی بندی بود!!:d
میدونم قبلا این حرف رو هزار بار به خودم زدم
و باور کن که نمیخوام یه جا گشادی ککنم
اما جدی فلسفش چیه که هروقت احساس میکنی حالا دیگه همه چیز رو درک کردی و ته ته یه خطی هستی یه مدت بعدش میفهمی نه بابا...تازه اول اون جاده هم نیستی
من و تو و خیابون....من و تنهایی و  خیابون....تو و یه آدم جدید و خیابون....من و خیال تو و خیابون....کمی بعد....تو و یه آدم جدید و خیابون...من و یه آدم جدید و خیابون...
جدا از این مسئله که چه کرد با ما خیابون....
می بینی از اون روزا هیچی نمونده برامون؟
ما فکر میکردیم این دیگه ته عشقه
حالا میبینم...تو هم میبینی....ما حتی اول دوست داشتن هم نبودیم...!!
معلوم نیست کجای کارم

مثل خیلی دیگه از وقتا که نمیفهمم دور و برم چه اتفاقی در حال افتادنه الان هم نمیدونم دقیقا چی میخوام....چی شده...یا حتی الان از زندگیم چی میخوام...........
فقط میدونم تو که یه روزی تنها خواستم بودی الان آخرین چیزی هستی که میخوام
پ.ن : حالم از متن عاشقانه به هم میخوره
پ.ن2:دوستای جدید پیدا کردم....!!!
پ.ن 3 :اون تیکه من و یه آدم جدید و خیابون خالی بندی بود!!:d

دختری که نمیدونه کجای کاره...

میدونم قبلا این حرف رو هزار بار به خودم زدم
و باور کن که نمیخوام یه جا گشادی ککنم
اما جدی فلسفش چیه که هروقت احساس میکنی حالا دیگه همه چیز رو درک کردی و ته ته یه خطی هستی یه مدت بعدش میفهمی نه بابا...تازه اول اون جاده هم نیستی
من و تو و خیابون....من و تنهایی و  خیابون....تو و یه آدم جدید و خیابون....من و خیال تو و خیابون....کمی بعد....تو و یه آدم جدید و خیابون...من و یه آدم جدید و خیابون...
جدا از این مسئله که چه کرد با ما خیابون....
می بینی از اون روزا هیچی نمونده برامون؟
ما فکر میکردیم این دیگه ته عشقه
حالا میبینم...تو هم میبینی....ما حتی اول دوست داشتن هم نبودیم...!!
معلوم نیست کجای کارم

مثل خیلی دیگه از وقتا که نمیفهمم دور و برم چه اتفاقی در حال افتادنه الان هم نمیدونم دقیقا چی میخوام....چی شده...یا حتی الان از زندگیم چی میخوام...........
فقط میدونم تو که یه روزی تنها خواستم بودی الان آخرین چیزی هستی که میخوام

پ.ن : حالم از متن عاشقانه به هم میخوره
پ.ن2:دوستای جدید پیدا کردم....!!!
پ.ن 3 :اون تیکه من و یه آدم جدید و خیابون خالی بندی بود!!:d

no one knows about persian cats

I've been there alone ,I've been there with you
Believe me out there, there's a jungle
Together or alone....
Together or alone...

People are looking for a way to survive
But we are just looking for a shortcut
together or alone....
together or alone...

Nobody knows me
nobody feels me
nobody knows me
nobody needs me

Human jungle rules our lives
say hello to a bitter life
No way out
No way out
No way out

We travel the world, we gather in peace
believe me out there, theres a jungle
Together or alone....
Together or alone....

People are people dont waste your time
but im just getting closer to a place to leave
Together or alone....
Together or alone....

Nobody knows me
nobody feels me
nobody knows me
nobody needs me
 

ماه کامل


دیشب ماه کامل بود
امشب فقط به اندازه ی یک شب از کمال ماه کم شد....امشب مثل خیلی شبهای دیگه تنها هستم
فقط با این تفاوت که یاد کگرفتم از تنهایی نترسم
.
.
.
«شما فکر می کنیدکه می فهمید.در هر لحظه ای که احساس کردید همه چیز رو فهمیدید،بدونید که هنوز هیچی رو نفهمیدید!!»»
«خانم عزیز الهی!!»

این جمل رو اخرای سال تحصیلی دبیر فیزیکمون گفت.اون موقع با خودم گفتم چه جمله ی قشنگی.ازاین جمله ها که کتابای جورج اورل ازش پره
بعدش سر امتحان فیزیک و تا قسمتی ریاضی دیدم عجب جمله ی  صادق و پر مفهومی
حالا میبینم در نه تنها در زمینه ی فیزیک و ریاضی
بلکه در تمامی زمینه های بشری؛ما فقط فکر می کنیم که میفهمیم و در واقع حتی یه ذره هم.....(نهفمیدیم!)
عالمی که توش هیچی نفهمی و فکر کنی همه چیز رو فهمیدی خیلی عالم خوش و باحالیه ولی عالمی که توش هم هیچی نفهمی و هم بدونی هیچی نمیفهمی زیاد حال نمیده
میشه گفت اصلا حال نمیده
با این اوصاف زندگی من که بهم خیلی حال میده
به غیر از دوری دوستان که....
بدون اون ها هم باید زندگی بهم حال بده d:
پ.ن:فکر کنم 3روزه که با هیچ کس چت نکردم.اعتیادم خود به خود در حل ترک شدنه چون یادمه موقع امتحانا تا روزی 1 ساعت نمیچتیدم نمیشد درس بخونم
پ.ن2:روزی یک ساعت خیلی مبالغه است
پ.ن3:اگه بخوام به این جور اراجیف مثل دوتا پ.ن بالا ادامه بدم تا صبح میتونم بنویسم و خیلی هم دلم میخواد این کار رو بکنم اما هنوزامید دارم که غیر از خودم یکی دیگه هم به این وبلاگ سر بزنه برای همین سعی دارم زیادم خزش نکنم.در همین حد که طرف خندش بگیره کافیه.دیگه نیازی نیست حالش به هم بخوره p:

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

آرزو....

من نمی دانم فلسفه ی این همه اشتباه در زندگی ام چه بود
جز اینکه من یک دختر بچه ی نابالغ بودم که در مسیر بلوغ اشتباهات جبران ناپذیر را مدام پشت سر هم
چه یکبار، چه دوبار و چه هزاران بار
تکرار کردم
حالا بعد از سال ها شاید این اولین باراست که  دلیل گزیدن پر اضطراب لب هایم چیزی جز ترس از اشتباهم یا نتیجه ی اشتباه خودم باشد
بعد از سال ها من نه برای دل شکسته ام ناراحتم
نه برای کبودی های  بازو و گونه ام
نه برای دختر همسایه که صدای ناله هایش تمام ساخمان را پر کرده
و نه برای دختر 14 ساله ای که با چشم های بیروح و لب های سرخ سرخ سر خیابان منتظر یک ماشین و  یک راننده ی هرزه است
حتی بر این چک های لعنتی هم که هرگز پاس نمیشوند ناراحت نیستم
شاید برای این دل های مرده ی اطرافم باشد اما نه تمام آن
این بار برای اولین بار است که ناراحتم
تنها ، برای چشم های اشک آلود و لب های لرزان پیرزن مفروطی که این روزها تنها آرزویش، زود تر رسیدن مرگ است...

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

فوتبال با حجاب

دارم Football under the COVER رو میبینم


اصلا از فوتبال خوشم نمیاد اما این یه چیز دیگه است.این خیلی خیلی یه چیز دیگه است

اصلا همین که من بشینم یه بفیلمو تا آخرش ببینم یعنی اون فیلم لایق اوسکار بوده!!!
آخرفیلم جمله ای گفت که احساس می کنم واقعا خیلی وقت بود جمله ای به این قشنگی نشنیده بودم:
              
                             ما تسلیم نمیشیم

از همون جمله ها است که من شخصا تو زندگیم کم میشنوم...
ما تسلیم نمیشیم....ما تسلیم نمیشیم...ما تسلیم نمیشیم!!!!
آخرش نفهمیدم فیلم مال چه سالیه اما جمله،جمله ایه که هیچ وقت به اندازه ی  این روزا معنی نمیداده...!!
وقتی این جمله رو شنیدم قلبم تند تر زد.این جمله باعث شد که از ته ته دلم احساس قدرت کنم
اما قبل از این،تقریبا وسطای فیلم یه دختری با گیتار یه آهنگ زد و همراهش خوند که یکی از بیت های شعرش ذهن منو بدجور درگیر کرد
این بیت شاید مال یه آهنگ عاشقانه باشه و ارزشش از یه جمله ی فمینیسمی خیلی کمتر باشه
اما روی من تاثیری خیلی خیلی بیشتر داشت
این یکی باعث شد لبم رو گاز بگیرم!
سرم رو پایین بندازم!
و ناخودآگاه دست راستم رو دور گردنم بپیچم و محکم گردنم رو فشار بدم...!!
مثل هروقت دیگه که یاد روزای رفته می افتم...
اون بیت این بود :
                 یه غریبه هر چی باشه،یه غریبه...!!

گذشته...

گذشته یه زنجیره
یه بنده
یه دیوار بلنده
اون روزا رو استاتوسمون مینوشتیم : « حیف روزایی که رفت و برنگشت»
الان با این که دیگه چیزی رو استاتوسم نمینویسم اما خیلی دلم میخواد که همه جا داد بزنم :
«تف تو روزایی که رفت و برنگشت...!!»
همون روزا یه اس ام اس برام اومد:یادته بچه بودیم و بند کفشمونو اشتباه میبستیم!؟؟!!حالا بزرگ شدیم و تنها کاری که درست انجام میدیم بستن بند کفشمونه!!!
نمی دونم کی بزرگ شم اما میدونم هنوز خیلی بچم.یه چیز دیگه هم میدونم : با تموم این بچگی ها اونقدر بزرگ شدم که نتها کاری که درست انجامش بدم بستن بند کفشم باشه
ای خدای مهربون...!!
چرا زندگی همیشه جوری پیش میره که روزایی که یه زمونی  آرزوشونو داشتیم تبدیل به بدترین کابوس هامون بشن؟


محمد اصفهانی

امشب تو اصفهان آقای اصفهانی یه کنسرت گذاشته بودن
حالا به غیر از این که چقدر چیپ بود و چقدر همه دهاتیا از خمینی شهر و فلاورجون ریخته بودن و چقدر هم صدا گذاری و استریو هاشون فوق العاده و بی همتا بود،من به یه نتیجه ی خیلی مهم و اساسی هم رسیدم
هر وقت شما به خاطر خواهرتون که تحت تاثیر سر و صدا ی وحشتناک بلند یه کنسرت مجبور شدید از اون ورزشگ خارج شید و برید کنار باغچه های محوطه ی  باز اون ورزشگاه خرابه ای که توش خواننده ی مورد علاقتون اجرا داشت تا بلکه بچه خلاص شه . به هر حال شما یه دختر 17 ساله ی تقریبا بالغ با 1دختربچه ی 10 سالهی  نق نقو که سعی داره ادای استفراغ کردن رو در بیاره تنها هستید و حق دارید وقتی 3-4 تا مرد به طور اتفاقی میان طرف باغچه ای که شما قصد استفراغ کردن توش رو دارید،(البته ممکنه اون ها هم قصد استفراغ کردن داشته باشن!!!)
خلاصه هر وقت در چنین شرایطی قرار گرفتید،هرگز این اشتباه رو نکنید که به مامورین انتظامی مرا جعه کنید،یا دست آبجیتونو بگیرید و از نطقه دور شید(فرار کنید) و یا به 4 تا از اراذل و اوباش دیگه از اون دور و بر پناه ببرید
چون تقریبا میتونید مطمدن باشید احتمال اینکه مامورین شایان تقدیر نیروی انتظامی بخوان به شما تجاوز کنن 90% بیشتر از هر اراذل و اوباش و مزاحم نوامیس دیگه ایه
اون 10% هم مربوط به  اون دست از اراذل و اوباشیه که دیگه خرکی سیامست کردن و هیچی دیگه از زمان و مکان دسشون نیست
تازه همونا هم مطمئنا تو یه کنسرت موسیقی پاپ سنتی که بلیطش نفری 20هزار تومنه پیدا نمیشن
خلاصه که امشب اساسی ترسیدیم...!!!
اما خوش گذشت
با وجود این که وقتی آقای اصفهانی میخوندن به جای اینکه صدای خودشونو بشنویم یه صدای نزدیک به عرعر و گردش گردباد در میکروفون رو میشنیدیم اما صدا  خیلی قوی بود.اونقدر قوی که احساس کنی همین صدای عرعر و  گردباد درست از بغل گوشت میاد.....
چرا شر و ور میگم؟چرا طعنه میزنم؟؟
خیلی بهم خوش گذشت....!!
خیلی خیلی بهم خوش گذشت...!!

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

خفه شده...!!

نمیتونم بنویسم...نمیتونم بنویسم...
تف تو این وجود بی غیرت من که ریده به هرچی اسم پاک زنه...!!
این وبلاگ رو ساختم تا بگم میخوام زندگیمو بذارم پای آزادی زن...پای آزادی حجاب...پای خون بهای شهدای سبزمون...زنایی که رفتن تا ما باشیم و زن هایی که موندن و گفتن چی سر ما اومد....!!
حالا میبینم نمیتونم حرفی بزنم...!!
تف تو روی من...
تف تو روی من که زبونمو بستم و وقتی تو خیابون هستم داد نمیزنم تا بگم چی اومد سر ما...!!
از چی بگم؟
از زنی که زیر آوار تجاوز درد کشید در همون لحظه ای که یه دختر دیگه،دختری که برای از گشنگی نمردن به شهوت مرد محتاج نبود،زیر آفتاب بدنش رو برنزه میکرد؟
یا بگم از زنی که روسری سرش کرد تا زیر چشم های هرزه ی تو تباه نشه....؟
یا بگم از اینکه من میخوام بجنگم واسه هرچی که مال منه...!!؟؟
من میخوام بجنگم واسه روزایی که درد کشیدم واسه اینکه همه ی وجود تو وابسته به کمرته و من درد کشیدم چون تو یا کمر داری و یا مشت و لگدی که منو خفه می کنه
تو....
تو میتونی منو خفه کنی...
تو مشت داری....تو لگد داری....میتونی منو زیر دست و پات له کنی
منو له کن....منو زیر دست و پات له کن
اونقدر این کا رو تکرار کن که ببینی به کجا میرسی
تو بزن
 بزن روی صورت ظریف من
میدونم اگه صورت ظریف من نبود تو حتی جرئت نداشتی به من نزدیک بشی
میدونم اگر بدن ظریف من نبود،چیزی هم وجود نداشت که تو خستگی کارتو روش خالی کنی
میگی صبح تا شب کار میکنی،خسته ای،خونه باید محیطش آرومت کنه
هه هه
آره محیط خونه باید تورو آروم کنه...!!
خونه محیط آرامش گرفتن توئه
بیا خونه و روی تن و صورت ظریف من خستگیتو در کن
بعدش شب که شد از همین تن کبود من لذت ببر
من چیزی نمیگم...!!
من نمیتونم وقتی که مشت های سهمگین تو جلوی چشمامه چیزی بگم...!!
ولی مطمئن باش....
مطمئن باش چی؟؟؟
من حقمو میگیرم
من میگیرم حقمو ازت....
دارم جون میگنم تا کلمات رو پشت هم کنم...!!
نمیتونم حرف بزنم
منو عادت دادی به خفه بودن
اما این عروسک خفه داره زبون باز میکنم
یاد میگیرم که حرف بزنم
یاد میگیرم که از خودم دفاع کنم
یاد میگیرم که بجنگم
یاد میگیرم که بجنگم برای حقم
حقمو میگیرم ازت....!!
پ.ن:نه لحن قشنگی داشت....نه کلمه ی قشنگی و نه چیزی که باعث بشه کسی به غیر از خودم علاقه ای داشته باشه که بخونتش!
حتی شاید نتونستم منظورم رو بیان کنم
این به خاطر اینه که هیچ وقت حق نداشتم حرف بزنم
نگران نباش...یاد میگیرم...
یاد میگیرم حرف بزنم و تا اون موقع تو مطمئن باش که حرف های من اراجیف نیست
فقط کافیه بشون فکر کنی...
فقط کافیه بخونیشون....

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

فرهاد....شعر کپی!!!

رستني ها كم نيست

من و تو كم بوديم

خشك و پژمرده و تا روي زمين خم بوديم

گفتني ها كم نيست
من و تو كم گفتيم

مثل هذيان دم مرگ از آغاز
چنين در هم و بر هم گفتيم

ديدني ها كم نيست
من و تو كم ديديم

بي سبب از پاييز
جاي ميلاد اقاقي ها را پرسيديم

چيدني ها كم نيست
من و تو كم چيديم

وقت گل دادن عشق روي دار قالي
بي سبب حتي پرتاب گل سرخي را ترسيديم

خواندني ها كم نيست
من و تو كم خوانديم

من و تو ساده ترين شكل سرودن را
در معبر باد
با دهاني بسته وا مانديم
من و تو كم خوانديم
من و تو وامانديم
من و تو كم ديديم
من و تو كم چيديم
من و تو كم گفتيم

وقت بيداري ي فرياد
چه سنگين خفتيم!

من و تو كم بوديم
من و تو اما در ميدان ها
آنك اندازه ما مي روییم

ما به اندازه ما مي بينيم
ما به اندازه ما مي چينيم
ما به اندازه ما مي روييم
ما به اندازه ما مي گوييم
من و تو
کم نه که باید شب بیرحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم
من و تو
خم نه و در هم نه و كم هم نه كه مي بايد با هم باشيم
من و تو حق داريم
در شب اين جنبش
نبض آدم باشيم
من و تو حق داريم
كه با اندازه ما هم شده
با هم باشيم
گفتني ها كم نيست...
پ.ن:شعر رو شهریار قمبری سرود و فرهاد خوند....فرهاد این آهنگ رو جاودانه کرد...!!
پ.ن 2:از الان شروع کردن به کپی پست کردن!!

tired of...

Tired of my family....
Tire of my mama...
Tired of my dad....
Tired of this Life....
It's Start...
do you know....?
It's ME