۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

ماه کامل


دیشب ماه کامل بود
امشب فقط به اندازه ی یک شب از کمال ماه کم شد....امشب مثل خیلی شبهای دیگه تنها هستم
فقط با این تفاوت که یاد کگرفتم از تنهایی نترسم
.
.
.
«شما فکر می کنیدکه می فهمید.در هر لحظه ای که احساس کردید همه چیز رو فهمیدید،بدونید که هنوز هیچی رو نفهمیدید!!»»
«خانم عزیز الهی!!»

این جمل رو اخرای سال تحصیلی دبیر فیزیکمون گفت.اون موقع با خودم گفتم چه جمله ی قشنگی.ازاین جمله ها که کتابای جورج اورل ازش پره
بعدش سر امتحان فیزیک و تا قسمتی ریاضی دیدم عجب جمله ی  صادق و پر مفهومی
حالا میبینم در نه تنها در زمینه ی فیزیک و ریاضی
بلکه در تمامی زمینه های بشری؛ما فقط فکر می کنیم که میفهمیم و در واقع حتی یه ذره هم.....(نهفمیدیم!)
عالمی که توش هیچی نفهمی و فکر کنی همه چیز رو فهمیدی خیلی عالم خوش و باحالیه ولی عالمی که توش هم هیچی نفهمی و هم بدونی هیچی نمیفهمی زیاد حال نمیده
میشه گفت اصلا حال نمیده
با این اوصاف زندگی من که بهم خیلی حال میده
به غیر از دوری دوستان که....
بدون اون ها هم باید زندگی بهم حال بده d:
پ.ن:فکر کنم 3روزه که با هیچ کس چت نکردم.اعتیادم خود به خود در حل ترک شدنه چون یادمه موقع امتحانا تا روزی 1 ساعت نمیچتیدم نمیشد درس بخونم
پ.ن2:روزی یک ساعت خیلی مبالغه است
پ.ن3:اگه بخوام به این جور اراجیف مثل دوتا پ.ن بالا ادامه بدم تا صبح میتونم بنویسم و خیلی هم دلم میخواد این کار رو بکنم اما هنوزامید دارم که غیر از خودم یکی دیگه هم به این وبلاگ سر بزنه برای همین سعی دارم زیادم خزش نکنم.در همین حد که طرف خندش بگیره کافیه.دیگه نیازی نیست حالش به هم بخوره p:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر