۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

 دوستایی که فکر می کنم دوستم هستن اماحتی من رو نمیشناسن و من هم هرگز اونارو نشناختم
غریبه هایی که با من خیلی غریبن اما انگار سال های سال است که چشماشون حمایت گر منه
دلم برای اون غریبه های آشنایی تنگ شده که یه روزی با من آشنا ی آشنا بودن و به محض اینکه به آشناترین مرحله ی قلب من رسیدن...
من فهمیدم که در تمام این مدت نه من اون هارو میشناختم و نه اون ها منو....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر