۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

خستگی

دارم چت می کنم با کسی که نمیدونم کیه
دلم تنگه برای چیزی که نمیدونم چیه
آواتار یکی از دوستام مردیه که رو گونه هاش از چشماش خون ریخته
و سینه چپش هم خونیه
خودش میگه این مرد نمیدونم چی چیه که نماد مرد کامله و اینجور چیزا
من به مرد کاملش کاری ندارم
فقط همین گونه ها و قلب خونیش چشممو گرفته
قلب خونی...
چرا باید از قلب خونی حرف بزنم وقتی قلبم نشکسته؟
فقط دلم تنگ شده
کاش میشد درس بخونم
کاش....
کاش میشد....
خستم
نمیدونم از1شبانه روز بیخوابی یا از قلبی که حتی یک ترک هم برنداشته؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر